مسعود به نظر نمی آید که زندگی اینقدر هم تیره و تار باشه نمی دونم شما از چه چیز بدی رنج می برین که دنیا رو اینقدر تاریک می بینید ولی به هر حال : تا شقایق هست زندگی باید کرد
دلم از مهر او تار عشق می بافد از شوق دیدارش شعر خواهم آویخت مهربانترین نگاهش را بر دیوار دل گرمترین کلامش را بر گوش جان تا در زمستان فاصله کور نماند اجاق خاطره
ممنون از حضورتون در وبلاگ عمو ... ............. خداعشق است و کسی که با عشق همخانه شد منزلتی خدایی یافت و خدا از وی جدانشد. آفریدگار روح ترس و وحشت رابه ما نداده است بلکه قدرت عشق .مهر.آرامش و صفای باطن را به ما بخشیده است.
[ بدون نام ]
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ
قرار من و اون یه قرار آسمونی بود ... از اون شب سالهای سال می گذره ... توی یه شب پرستاره تابستون ... من بودم و اون ... بالای پشت بوم ... روی تشک سردی که سرماش بدنمون رو مور مور می کرد .... دوتایی نگاهمون رو به آسمون دوخته بودیم ... و من از بین میلیون ها ستاره ای که توی آسمون شهر کویری مون خودنمایی می کردند ...ستاره مون رو بهش نشون دادم ... بهش گفتم هر موقع دلتنگ می شم با ستاره مون صحبت می کنم ... آخه راهمون دور بود و دستمون کوتاه .... به زور سالی یکبار همدیگر رو می دیدیم .... تو عالم بچگی برای خودمون تو آسمون یک دور زدیم و باز شدیم زمینی ... از اون جریان سال های سال گذشت تا بتونیم باهم دوباره خلوت کنیم .... یه شب سرد پاییزی ... من بودم و اون ... بالای کوه های مشرف به دروازه قرآن ... زیر یک نهال درخت سروی که تازه کاشته بودند ... کنار هم نشسته بودیم ... مثلا نامزد شده بودیم ....دوباره من بودم و اون ... و دنیایی از ستاره های کوچک و بزرگ که مثل پولک های نقره ای رو مخمل سیاه شب دوخته باشند ... دوباره ستاره مون رو بهش نشون دادم ...بهش گفتم که هر موقع دلتنگ می شم با ستاره مون صحبت می کنم ... با یک لبخند و یک قطره اشک مهمونم کرد و خزید توی بغلم ....اما دست تقدیر سرنوشت ما دو تا رو برای همیشه از هم جدا کرد .... از اون شب سال های سال می گذره .... دیشب توی شب گرم تابستون من بودم و دخترم ... گفت بابا برام یه ستاره می کشی ... خندیدم و برای او به جای یک ستاره با وسواس دو تا ستاره کم رنگ کشیدم ... دخترم خندید و خزید توی بغلم اما هرگز نفهمید که آسمون چشمهای باباش ابری شده !!!
سلام خوبـــــــــــی ؟ دلم برات یه ذره شده ... کجایــی؟ چه خبر ؟ ( همین سه خط شعر ، گویای همه چیز است و خود ناچیز !) امیدوارم همیـــــــشه شاد باشی و موفق
سلام آزیتاجان....کامنت های قدیمی رو می خوندم ادرست و پیداا کردم...امید که منو یادت باشه!!!......//...در این سکوت کلی قصه ناگفته موند!!!...من دریایی از دردم ولی یاران نمیدانند....
زیبا عمیق و دوست داشتنی ...امیدوارم این کلمات فقط در این صفحه رنگ واقعیت به خودش گرفته باشه و در صفحه واقعی زندگیت همیشه شاد باشی و خندان و دلی بی غصه و غم ....
هر وقت بغض گلوت رو گرفت قول نمیدم آرومت کنم اما قول میدم پا به پات گریه کنم.هر وقت خواستی صدای کسی رو بشنوی قول نمیدم صحبت کنم ولی میتونم ساکت کنارت بشینم.هر وقت خواستی فرار کنی قول نمیدم جلوتو بگیرم ولی قول میدم پا به پات بدوم.هر وقت خواستی بری قول نمیدم که منتظرت بمونم ولی هر وقت اومدی یه شاخه گل سر قبرم بزار.
من عاشق برگ ریزان پاییزم.... خش خش برگ های خشک که آخرین هستی اشون زیر پای آدم له میشه و دیگه هیچ چ چ چ....هیچ چ چ چ .... . . . سلام عزیزم ممنون از حضورت بازم بیا پیشم و اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن خوشحالم از آشنایی با شما
بی خبر از اینکه حتی گریه هم فایده ای نداره ...! ممنونم که سر زدید لطف دارید موفق و سلامت باشید کمی از پوشش غم نویسی بیرون بزنید دنیا رنگیه بستگی داره ما چطور نگاه کنیم!
سلا azi معلومه دلت خیلی تنگ می دونم چون بعد از اون هیچ چیزی دوست داشتنی نیست کوه غصه از دلت رفتنی نیست حرف عشق تو رو با کی بگم همه حرفا که آخه گفتنی نیست
که دل تو به وسعت دریاست........... چرا که تو حتی چند بند انگشت هم در دلت جایی برای من کوچک نداشتی............... . . می تونم با تمام وجود درکت کنم...افسوس...دلت شاد
مسعود
به نظر نمی آید که زندگی
اینقدر هم تیره و تار باشه
نمی دونم شما از چه چیز بدی رنج می برین که
دنیا رو اینقدر تاریک می بینید
ولی به هر حال :
تا شقایق هست زندگی باید کرد
ممنون.شعر قشنگی بود!
دلم
از مهر او
تار عشق می بافد
از شوق دیدارش
شعر
خواهم آویخت
مهربانترین نگاهش را
بر دیوار دل
گرمترین کلامش را
بر گوش جان
تا در زمستان فاصله
کور نماند اجاق خاطره
فقط میخواستم احوالتو بپرسم .
همین .
سلام .
از اینکه جوابمو دادی خیلی خوشحالم .
اما ....
میشه بیشتر توضیح بدی ؟
ممنون از حضورتون در وبلاگ عمو ...
.............
خداعشق است و کسی که با عشق همخانه شد منزلتی خدایی یافت و خدا از وی جدانشد. آفریدگار روح ترس و وحشت رابه ما نداده است بلکه قدرت عشق .مهر.آرامش و صفای باطن را به ما بخشیده است.
قرار من و اون یه قرار آسمونی بود ... از اون شب سالهای سال می گذره ... توی یه شب پرستاره تابستون ... من بودم و اون ... بالای پشت بوم ... روی تشک سردی که سرماش بدنمون رو مور مور می کرد .... دوتایی نگاهمون رو به آسمون دوخته بودیم ... و من از بین میلیون ها ستاره ای که توی آسمون شهر کویری مون خودنمایی می کردند ...ستاره مون رو بهش نشون دادم ... بهش گفتم هر موقع دلتنگ می شم با ستاره مون صحبت می کنم ... آخه راهمون دور بود و دستمون کوتاه .... به زور سالی یکبار همدیگر رو می دیدیم .... تو عالم بچگی برای خودمون تو آسمون یک دور زدیم و باز شدیم زمینی ... از اون جریان سال های سال گذشت تا بتونیم باهم دوباره خلوت کنیم .... یه شب سرد پاییزی ... من بودم و اون ... بالای کوه های مشرف به دروازه قرآن ... زیر یک نهال درخت سروی که تازه کاشته بودند ... کنار هم نشسته بودیم ... مثلا نامزد شده بودیم ....دوباره من بودم و اون ... و دنیایی از ستاره های کوچک و بزرگ که مثل پولک های نقره ای رو مخمل سیاه شب دوخته باشند ... دوباره ستاره مون رو بهش نشون دادم ...بهش گفتم که هر موقع دلتنگ می شم با ستاره مون صحبت می کنم ... با یک لبخند و یک قطره اشک مهمونم کرد و خزید توی بغلم ....اما دست تقدیر سرنوشت ما دو تا رو برای همیشه از هم جدا کرد .... از اون شب سال های سال می گذره ....
دیشب توی شب گرم تابستون من بودم و دخترم ... گفت بابا برام یه ستاره می کشی ... خندیدم و برای او به جای یک ستاره با وسواس دو تا ستاره کم رنگ کشیدم ... دخترم خندید و خزید توی بغلم اما هرگز نفهمید که آسمون چشمهای باباش ابری شده !!!
سلام
متن خوبی دارین ایول خوشم اومد
ایول......ایول
یه سرهم به ما بزنید خوشحال میشیم
منتظرتونما
بای
هر عرصه را بهار و خزانی است ....
در عرصه امید خزانی نیست
سلام
خوبـــــــــــی ؟
دلم برات یه ذره شده ...
کجایــی؟
چه خبر ؟
( همین سه خط شعر ، گویای همه چیز است و خود ناچیز !)
امیدوارم همیـــــــشه شاد باشی و موفق
سلام عزیزم خوشحالم دوباره مطلب جدیدگذاشتی به منم سربزن من مجیدم امیدوارم یادت بیاد آزیتاجان این آدرس وبلگ گروه ماست خوشحال میشم سربزنی بای
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است...
سلام آزیتاجان....کامنت های قدیمی رو می خوندم ادرست و پیداا کردم...امید که منو یادت باشه!!!......//...در این سکوت کلی قصه ناگفته موند!!!...من دریایی از دردم ولی یاران نمیدانند....
سلام. خیلی وقت بود آپ نکرده بودی. النم که حر از غم و غصه می زنی؟! کاش خوت رو سبک می کردی.
آزی جان بادرودی گرم خدمت شما
امیدوارم حالت خوب خوب وبهترازاین نیزشود
چه خرسندم که دوباره ابتدا کردی ودل نوشت های زیبایت رابا ماتقسیم نمودی...... حیف که دنیای شعروشعورواحساس ازوجود افرادی چون شما خالی باشد
ای دریایی دریادل بازهم برایمان ازابروسپیده وباران بنویس
که تب کرده وگرمیم........
ارادتمندودوستدار همیشگی وقدیمی تو نازنین...سهیک
وقت کردی برایم دریاهو یادداشت بگذار تاگفتگویی داشته باشیم........ کجایی؟؟؟ اینجا نیستی ها
دردیاها وسکوت سیر می کنی...... بدرود
من ست دارم بیشتر باشم آش بشم این شماره منه تماس بگیرید مرسی ۰۹۱۳۵۷۵۰۵۹
رشته ی من فناوری اطلاعا است یعنی راحی سایت
سلام آزی جان من مجیدم این آدرس وبلاگ گروه ماست به من سربزن فدای تو
سلام خوبی یه سر به ما بزن
من آپم سر بزن حتما
منتظرم
بین لبخند و گریه فقط معنا است که ارزش میگذارد . فرقی با هم نداره . هر دو گذرانند الا یاد و خاطره تو.
سلام عزیزم خوبی خوبه ولی همیشه چه دیرمیان بعضیا ولی خوش اومدی خوشحالم می کنی آهنگامون ودانلودکنی وگوش بدی فدات بشم بای
سلام منم آقاهه
بسیار زیبا بود به منم سر بزن تبدل لینک هم هستم
به امید دیدار
از آخرین باری که اینجا بودم ۲ خزون میگزره .... اما دویاره اینجام
سلام آبجی بدو بدو بیا کارت دارم زود تند سریع
سلام
از اینکه میبینم دوباره دست و دلت به کار رفته خوشحالم .
در پناه حق .
خیال...!!!
بزار خیال کنم هنوز ترانه ها مو میشنوی
هنوز هوامو داری و هنوز صدا مو میشنوی
بزار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم
اگه تموم قصٌمون هنوز ترانه سازتم
بزار خیال کنم هنوز پر از تب تاب منی
روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی
بزار خیال کنم تو دل تنگیات
غروب که میشه یاده من میافتی
تویی که قصٌه ی طلوع عشقُ
گفتی و دوست دارم و نگفتی
بزار خیال کنم منم اون که دلت تنگ براش
اونی که وقتی تنهایی پر میشی از خاطره هاش
اون که هنوز دوسش داری اون که هنوز هم نفس
بزار خیال کنم منم اونی که بودنش بس
دوباره فال حافظُ دوباره توی فالمی
بزار خیال کنم بزار اگر چه بی خیالمی
سلام آبجی خیلی وقته که خبری ازت نیست شدی ستاره سهیل هرقدرصداتون میکنیم جوابی نیست که نیست بابا باما به ازین باش دیگه اونو شناختی خواهرتو فراموش کردی آفرین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستی بازم برام میشه از اون شعرای قشنگ بفرستی خواهشا میخوام باز تووبلاگمون ازش استفاده کنم آخه خیلی قشنگن بقول یکی دوستدارتون خودم
سربزن به من این آدرس وب سایتمه دیگه زیادتو وبلاگ نمی نویسم سربزن خوشحال می شم
سلام
زیباست و تنها زیبایی شایسته ستایش است
تو را من چشم در راهم
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه هاست ریشه ای هرگز اسیر باد نیست
زندگی چون پیچک است
شاد و موفق باشید
به منم حتما سری بزنید خوشحال می شم
زیبا عمیق و دوست داشتنی ...امیدوارم این کلمات فقط در این صفحه رنگ واقعیت به خودش گرفته باشه و در صفحه واقعی زندگیت همیشه شاد باشی و خندان و دلی بی غصه و غم ....
هر وقت بغض گلوت رو گرفت قول نمیدم آرومت کنم اما قول میدم پا به پات گریه کنم.هر وقت خواستی صدای کسی رو بشنوی قول نمیدم صحبت کنم ولی میتونم ساکت کنارت بشینم.هر وقت خواستی فرار کنی قول نمیدم جلوتو بگیرم ولی قول میدم پا به پات بدوم.هر وقت خواستی بری قول نمیدم که منتظرت بمونم ولی هر وقت اومدی یه شاخه گل سر قبرم بزار.
سلام
من حرفت رو قبول ندارم
پشت چهره ی عاشق فقط یه شهره
انهم شهره معشوقه
ایمیلو وبم مهم نیست بهت تبریک میگم وبلاگ خوبی داری
من عاشق برگ ریزان پاییزم....
خش خش برگ های خشک که آخرین هستی اشون زیر پای آدم له میشه
و دیگه هیچ چ چ چ....هیچ چ چ چ ....
.
.
.
سلام عزیزم ممنون از حضورت
بازم بیا پیشم و اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن
خوشحالم از آشنایی با شما
بی خبر از اینکه حتی گریه هم فایده ای نداره ...!
ممنونم که سر زدید
لطف دارید
موفق و سلامت باشید
کمی از پوشش غم نویسی بیرون بزنید
دنیا رنگیه
بستگی داره ما چطور نگاه کنیم!
سلام...
مرسی که به من سر زدید...
دلم بارون خواسته...
سلام
وقتی رو اسم وبلاگتون کلیک کردم فکر نمی کردم با همچین وب زیبایی روبرو بشم.
سلا azi معلومه دلت خیلی تنگ
می دونم
چون بعد از اون هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلت رفتنی نیست
حرف عشق تو رو با کی بگم همه حرفا که آخه گفتنی نیست
به من سر بزن
راستی من لوگو تو می زارم تو وبم
تو هم منتظر لوگوی من باش اگه دلت خواست بزار
گفتم....................
دروغ گفتم.......
من حتی به باران هم دورغ گفتم.......
که دل تو به وسعت دریاست...........
چرا که تو حتی چند بند انگشت هم در دلت جایی برای من کوچک نداشتی...............
.
.
می تونم با تمام وجود درکت کنم...افسوس...دلت شاد
چرا اینقد نا امیدی ؟
سلام . تعجب نکن . این شعرم خیلی به من نزدیکه .