مهرورزان زمانهای کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که درانجا که تویی
برنیاید دگر اواز زمن
ماهم این رسم کهن بسپاریم به یاد
هرچه میل دل دوست بپذیریم زجان
هرچه جز میل دل اوست بسپاریم به یاد
اه باز این دل سرگشته من
یاد آنقصه شیرین افتاد
بیستون بود تمنای دو ذست
ازمون بود تمنای دو عشق
(البته فرهاد اگر در عصر ما اید برون از قصه ها بی شک به جای صخره ها تیشه سر لیل زند)
در زمانی که چو کبک خنده میزد شیرین
تیشه میزد فرهاد
نتوان افتاد به جانبازی شیرین
نتوان افتاد ز بیدادی فرهاد
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد براوردن میل دل دوست
خواه با شاه در افتادن گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز این قصه شیرین کجاست
وه که بی نهایت زیباست
قشنگ بید !!!
سلام
شاد باش و پیروز.
ای یار ما . عیار ما. دام دل خمار ما......پا وا مکش از کار ما . بستان گرو دستار ما .........
سلام عزیزم وبلاگ قشنگی داری نوشته هاتم خیلی قشنگن قربونت برم
سلام آزیتا جان گلم ...
زیبا بود .
به نکات جالبی اشاره کردی.
موفق باشی
سلام آزی جان خیلی جالب بود . به نکات خوبی هم اشاذه کردی .
موفق باشی دوست گلم.
ارادتمند تو مازیار از کلبه آبی
سلام دوست من
خیلی شعر زیبایی بود .
واقعا همینجوره .
ممنون که همیشه به ما سر می زنی .
موفق باشی .
سلام عزیز، خیلی با حال و زیبا بود یا حق.
آزیتا خانم از موزیکی که تو وبلاگت گذاشتی خیلی خوشم اومد
دختر با سلیقه ای هستی.
یه آرامش خاصی بهم داد.
یا هو
دورود
تو پیش از اتفاق این سکوت
نطفه ی نی زاری از این کلمات بودی
در آمد آوازی دور از شرحه ی ازل
تو پیش از اتفاق این کلمه
کبوتری بودی با گلویی برهنه از بلور
بالای گلدسته های دره ی صنوبر و ماه
..... تو رفته ای ومن کلماتی را به یاد می آورم
که از تکرار گریه ... ترانه می شوند.
اگر اجازه بدهید بنده شما را لینک کردم .اگر قابل دونستید سری به من هم بزنید . منتظر شما هستم.پیروز باشید.
در گل بمانده پای دل. جان میدهم چه جای دل!.... وز آتش سودای دل. ای وای دل . ای و ای ما.................
سلام.
می شه درباره ی این آهنگ وبلاگت بهم توضیح بدی؟
سلام ازیتا جونم ... خوبی؟... وای چرا اپدیت نمی کنی ... مگه نمیدونی ما منتظریم... امروز دیگه اومده بودم اپدیت جدیدت رو بخونم... ایراد نداره اخه همین اپدیت هم خیلی قشنگه...
چرا آپ نمی کنی؟
هفت آسمان را بر درم . وز هفت دریا بگذرم!... چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من//// چون میروی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو !.... وز چشم جان بیرون مشو .ای شعله تابان من......
آزیتای عزیزم سلام...همین الان پروفایلت رو خوندم...فکر می کردم سنت بیشتر از ۲۴ باشه...از بس که ماشالا پخته ای...
چشمان بارانیم را به اوج آبیها دوخته ام
و هر کلامی را در بی کران ذهن رها کردم .
اما تو را بهاری تر از آن دیدم که
سیب های سرخ عشقم را کنار لحظه رویایی تو بچینم
سلام . خوبی؟ متنهات حرف نداره امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام خسته نباشید
منتظرت هستم