خدایا کفر می گویم پریشانم پریشانم 

                   چه می خواهی تو از جانم نمی دانم نمی دانم 

 مرا بی آنکه خود خواهم 

                اسیر زندگی کردی 

                                            تو مسئولی خداوندا 

 

                                             به این آغاز و پایانم...

نظرات 17 + ارسال نظر
مشی یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:42 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

اولللللللللل!
آخی! این که خدا مارو آفریده و مسووله ُ درسته ! اما آدما خودشونم تو سرنوشتشون دخیلن عزیزم!

مینا یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:50 ق.ظ http://love2life.blogsky.com

سلام پاییز
خیلی زیبا بود

چیست این افسانه هستی خدایا چیست؟
پس چرا اگاهی از این قصه مارا نیست؟...

میثم یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:36 ق.ظ http://andisheh.blogaky.com

در مورد شعر سهراب می خوام واسش قندِ پهلو بذارم، علی الظاهر این طور به نظر میاد که شما هم ادبی هستین و خوب
ممنون میشم اگه شما هم همراهی کنین

بعد شما اون "چه فرقی می کند چه کسی هستم" رو می شناسین ؟؟؟ (توی وب من لینکش هست، بالای لینک شما)

وحیده یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.ashegepaeez.blogfa.com

خیلی خیلی زیبا بود
مرسی

کیا یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:07 ب.ظ http://parastouha.persianblog.ir

سلام آزی جان خوبی:D
خوب کفر نگو:D مگه مجبوری :D
قرار نشد که به کار خدا هم دخالت کنی:D
آزی این نوشتت رو خوندم اینجوری خندیدم:D
میدونی چند وقته ما رفت و آمد وبلاگی داریم؟!!!:D
اقا آرزو به دلمون موند تو یه پست شاد بنویسی:D
یه بارم به خاطر دل ما شاد بنویس:D

سایه یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:43 ب.ظ http://baranitarintaghdir.blogfa.com/

تو را صدا کردم
تو عطری بودی و نور
تو نور بودی و عطر گریز رنگ خیال
درون دیده من ابر بود و باران بود
صدای سوت ترن
صوت سوگواران بود
ز پشت پرده باران
تو را نمی دیدم
تو را که می رفتی
مرا نمی دیدی
مرا که می ماندم
میان ماندن و رفتن
حصار فاصله فرسنگهای سنگی بود
غروب غمزدگی
سایه های دلتنگی
تو را صدا کردم
تو رفتی و گل و ریحان تو را صدا کردند
و برگ برگ درختان تو را صدا کردند
صدای برگ درختان صدای گلها را
سرشک دیده من ناله تمنا را
نه دیدی و نه شنیدی
بردن تو را می برد
بردن تو را به تب و تاب تا کجا می برد؟
و من حصار فاصله فرسنگهای آهن را
غروب غمزده در لحظه های رفتن را
نظاره می کردم

"حمید مصدق"

سبز باشید

عید غدیر مبارک[گل]

فرهاد یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:58 ب.ظ

ممنون از حضور سبز شما ...شعر زیبا ودلنشینی بود

دادگاه انقلاب یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:01 ب.ظ http://pal65.wordpress.com

بسمه‌تعالی
سرکار خانم پاییز برگ‌ریزان، بدین‌وسیله جهت ادای پاره‌ای توضیحات پیرامون تظاهر به کفر، فراخوانده می‌شوید. لطفا در اسرع وقت خود را به محضر مقدس دادگاه معرفی فرمایید.
من‌الله توفیق و علیه التکلان
پلنگ‌خان صورتی دامَت برکاته
(نائب رییس دادگاه انقلاب)

آرش یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogfa.com

اینقدر از این شعر خوشم اومد که هم واسه یکی از دوستام اس ام اس کردم هم واسه یکی کامنت گذاشتم
شعر از خودته؟

(__\سکوت عشق/__) دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ http://talaatom.blogfa.com

با کدوم دل آپ کنم آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دریا دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ق.ظ http://www.hagheghatgoo.persianblog.ir

با سلام به آذی عزیزم
ممنونم
خیلیییی قشنگ گفتی
حالا که هستی لذت ببر از زندگی
سربلند باشی

دختر پاییز دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:07 ق.ظ http://www.dokhtarepayeiz.blogfa.com

سلام

متشکرم از اینکه به دیدارم امدی

راز و نیاز قشنگی بود....

باز هم منتظرت هستم دوست خوبم ... پاییز همیشه منتظر دوستان خوبی چون شماست

موفق باشید
دختر پاییز با احترام

ممد دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ق.ظ http://azadmahshahr.persianblog.ir/

سلام

ممد دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:08 ق.ظ http://azadmahshahr.persianblog.ir/

چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟

تلاله دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:09 ب.ظ http://talaleh.blogsky

سلام
هیچ میدونی پاییز راز شکوفایی بهاره...بهت نمیگم پاییز...چون همه رو یاد غمها میندازه...بهت میگم:
همراز بهار, به من سر بزنی خوشحال میشم آخه یه جورایی منم مثل تو عاشق پاییزم.
شعرت زیبا بود یکبار شنیده بودم اما دوست داشتم بدونم این شاعر با ذوق کی بوده , شما میدونی؟
موفق باشی

کیا دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:08 ب.ظ http://parastouha.persianblog.ir

آره میشه:D
حالا اومدیم تو عاشق نشدی تکلیف اون پست شاد چی میشه:D
زود باش دست بکار شد چهار شنبه عیده:D

(__\سکوت عشق/__) سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ق.ظ http://talaatom.blogfa.com

من دیگه چرا؟!!!!


چون دارم از تنهایی دق میکنم
نمیدونم خدا تا کی میخواد منو اینقدر تنها بزاره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد